ظمآن . .

ظمآن إلى لقائک . . .

ظمآن . .

ظمآن إلى لقائک . . .

ظمآن . .

عَرَّفَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ فِی الْجَنَّةِ
وَ حَشَرَنَا فِی زُمْرَتِکُمْ
وَ أَوْرَدَنَا حَوْضَ نَبِیِّکُمْ
وَ سَقَانَا بِکَأْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ

نویسندگان

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

بسم رب
 

 

این ماه، خیلی از شب ها رو بیدار بودم..

گاهی وقتی همه می خوابن و خونه تاریکه شروع می کنم به راه فتن و فکر می کنم به زندگیم.. به مسیری که رفتم و می خوام برم..

احساس می کنم خیلی از حقیقتم فاصله گرفتم

از چیزی که می خواستم باشم و بشم..

شیب زندگیم داره به سمت پایین میل می کنه و من  همینطور نشستم نگاهش می کنم

یادمه سال 98 قرار بود هدف من اصالت اراده باشه.. ینی  اراده ام رو قوی کنم..

الان همون حد رو هم دیگه ندارم

شاید نباید اینجا بگم اما الان میگم خدایا خودت یه دست انداز بنداز جلوی این ماشین و بذار نره
فقط نزار بمیره و بکشه و گرنه هرجور هست نگهش دار

 

قطعا این ماجرا از منظر و چشم الهی خیلی دیدنی تره

کسی که دعا می کنه تو رو خدااا اختیارم روبگیر
نتیجه  اصالت اراده من، شده جبر خواهی

چون بهتره..

تو میتونی همه چی رو گردن دیگران بندازی..

جدیدا همه حرفام یه ریشه ای از عدم مسئولیت پذیری رو توشون میبینم....

 

مجنون

بسم رب

سلام

 

 

بازم من..

 این مطالبی که میبینید هم بدون شک من  نوشتم.. 

 

دوباره آروم خزیدم رفتم یه گوشه  و دارم از پشت شیشه آدمارو دید می زنم..

زندگی ، درد ، عشق، ایمان و رنجشون رو میبینم و فکر می کنم منم همینم..

حقیقت همه ما یکیه..

 

هرروز بیدار میشیم و میریم که با اتفاقات و چالش های خوب یا بد دست و پنجه نرم کنیم، بخندیم، درد بکشیم و بزرگ شیم و جهانمون رو بزرگتر کنیم یا تسلیم و شکست خورده و افسرده بشینیم و ناله مون گوش عالم رو کر کنه

 

این اتفاقا شخصیت مارو  برامون ملموس تر می کنن و بهمون دیو و دلبر درونمون رو نشون میدن

انقدر که هیچ روان شناسی نمیتونه مارو به این حد از خودشناسی برسونه

حالا که فکر می کنم، اونجور که باید ازشون قدردانی نکردیم

 

امروز حس می کردم روند زندگیم یه شیب به سمت پایین برداشته..

بعد تر فکر کردم چرا همیچین حسی دارم

چد نفر دیگه همین حس رو دارن

کیه که این حس رو نداشته باشه و در نداشتنش محق باشه؟

.

.

نمیدونم..

.

.چند نفر دیگه همین "نمیدونم " رو به خودشون گفتن؟

 

شاید بگیحالا مگه اگه بدونی چند نفر فلان، چند نفر بیسار، مشکل حل میشه؟؟

قطعا نه

اما میدونی چیه

حال مسریه!

حتی بدتر از کرونا!

 

ما هممون خیلی وقته که بیماری احساسات گرفتیم..

حس بد میگیرتمون و دیگه نمیدونیم باید باهاش چیکار کنیم.

یا باید بد بمونیم یا خوبش کنیم

 

و دوباره بحث بین نشستن و جنگیدنه

دوباره تویی و جنگیدن

تویی و تسلیم شدن

 

ما انتخابمون رو هیچ پایانی نیست

حتی نمیتونیم نشستن رو انتخاب کنیم و واقعا نشسته باشیم

همیشه در متن حادثه ایم 

هیچ تسلیم شدنی واقعا تسلیم شدن نیست

ما هیچ وقت آرام نمی گیریم...

  

مجنون